من آنِ تــــوام مرا به من باز مده

مدیر گروهمون زده به سرش و به جای توبیخ خطا کارا و چارچوب تعیین کردن برای هرلول، قصد سلاخی دسته جمعی داره. عین بچه ها تلفنش رو هم جواب نمیده! خب اگه بگم اندازه یه کوه حرص و جوش و غصه نخوردیم دروغ گفتم. اما الان میگم به درک! به گور سیااااه! ما بدبخت تر از اینکه هستیم‌ نمیشیم که! میشیم؟ میخواد هرکار بکنه بکنه. مقیم تر از این توی بیمارستان نمیشیم که! بی‌خبر‌تر از خودمون و دنیا نمیشیم.... البته شایدم یهو مثل خبرای این روزای رزیدنت‌های اکسپایر شده خبرساز شدیم! کی میدونه؟ وقتی یه مشت احمق و یه عده جاه طلب بی وجدان مسئول باشن بهتر از اینم نمیشه.

کار شاقی که در جواب خودکشی پی در پی رزیدنت ها کرده وزارت بهداشت، این بوده که مشاوره روان اجباری گذاشته. از قضا دیروز نوبت من بود. یک ساعت گفتم... حس کردم روانپزشک بنده خدا دیگه نمی‌کشه دیگه این حجم از خاک برسر بودن توی این سیستم رو نمیتونه هضم کنه و تموم کردم اومدم خونه. امروز برای اولین بار از شروع رزیدنتی تا الان که ارشد شدم انداره یک ساعت از شرایط اورژانسی عمل‌ها و مریضای بدحال و کشیک های داغون با جزئیات برای بابام گفتم. اینکه خیلی وقتها برای نجات جان مادر و جنین فقط ۵ دقیقه وقت داریم که تموم سر و صورتمون خونی میشه سر عمل. اینکه مریض خونریزی چقدر میتونه وحشتناک باشه. اینکه توی یک کشیک چند بار ممکنه بمیری و زنده بشی یا اینکه در اوج خستگی وقتی از ۶ صبح دویدی و الان ۴ صبح روز بعده باید حواست به چیا باشه که فاجعه پیش نیاد.... برای اولین بار بود که بابا میگفت کارتون چقدر حساسه! صد البته که ما کاره ای نیستیم و خدا خودش رحم میکنه رفیق. خیلی از کامپلیکیشن هایی که اغلب بدون اتند منیج میکنیم رو خدا خودش جمع میکنه وگرنه که فاتحه هممون خونده بود.

اما خب... میدونی آدم از قوی بودن از قوی موندن خسته میشه. از اینکه هیشکی طرفت نیست حتی استادات از پشت و از روبرو خنجر میزنه. خانواده ازت دلزده شدن از بی حوصلگی های پست کشیکت لبریزن از قیافه داغون و رنگ پریدت از بهونه‌گیری هات از اینکه گاهی دست خودت نیست به هرکی میپری، خب حالشون بهم میخوره. میدونی این وسط یکم اوضاع پیچیده‌ست. تقصیر اونها که نیست اما تو حس میکنی کافی نیستی که هرچی تلاش میکنی باز حداقل یه دختر زیبا و محکم نیستی نمیدونی باید چیکار کنی. 

همه فکر میکنن تو در اوجی! هرساعتی هر سوالی داشته باشن اشکالی نداره زنگ بزنن و بپرسن. دلخورن که احوالشون رو چند وقته نپرسیدی...

دلم میخواد بشینم عین بچگیم زانوهامو بغل کنم. تقصیر منه حتما ولی کاش میدونستم کجا رو گند زدم... 

  • ۰۳/۰۲/۱۲
  • آفتابگردون

نظرات  (۳)

اصلا تقصیر تو نیست

شما ها باید به ازای هر چند ساعتی که بیمارستانین سه برابرش آف باشین 

به خدا ظلمه

ظلم بزرگ

همین که هنوز هستی و اکسپایر نشدی یعنی آخر عشقی، آخر جهادی

یه ملکوتی که توی بیمارستان هست هیچ جای دیگه ی این کره نیست

یه ملکوتی از جنس حرم امامها

من هر بار که گذارم می افته حسش می کنم

حتما بابت خسته شدن به خودت حق بده

حتما همیشه قوی نباش

حتما اجازه نده از پشت و جلو خنجر بزنند

بمیرم الاهی ....

 

چه عنوان عاشقانه ای...

من آن توام مرا به من باز مده

دقیقا شما توی آسمان چهارمی ولی ترددت به زمین خیلی انرژِی ازت می گیره....خدا قوت رزمنده

اومدم یه چیز طربناک بنویسم

نوشته ی تو منو کشید توی خودش

پاسخ:
تقصیر، قصور، مقصر بودن.... اینا در کنار کار ما معنی پیدا کردن انگار:) اینکه حتی مریض و همراهش هم اکثر فکر میکنن تو مسئول همه چیز هستی و به توضیح هم قانع نمیشن کار رو سخت و سخت تر میکنه... ما قرار بود فرشته باشیم اما گاهی از انسان بودن هم نزول میکنیم و این اغراق نیست. احساس بیچارگی میکنی. از خودت از کارت از همه کسایی که باعث شدن صد بار در اوج خستگی توضیح بدی و توهین و تهدید بشنوی و نهایتا پرخاشگر و بی منطق بشی متنفری! و دلت میخواد بری (دیگه خونه هم که نه...)... اما نه میدونی کجا و نه بالی برای پریدن داری...
این تصویری که از بیمارستان میگی خیلی بی نقص و مقدسه اما قطعا برای ما نیست. شبیه عباس موزون همه چی رو زیبا میبینی کاش اینطور بود. اما من فقط سعی میکنم فرو نرم همین. ستاره ها هم یک روز سیاه چاله میشن.... حواست باشه نباید توی نوشته‌های دارک من، فرو بری :)

تا همیشه خودت بمون و در به روی تاریکیها بگشا

فحش محش هم خواستی بیا پی وی یادت بدم که یه وخ نمونی دست تنها 

 

ملاحظه تو کارت نباشه

من حیت المجموع کار شما جهاده و جاش آسمونه

از فکر تقصیر بیا بیرون

امیدوارم مریض و همراه مریض رو هم به صدای پس زمینه تبدیل کنی و بی خیال ادامه بدی به راهت

پاسخ:
فحش محش رو خوب اومدی :)) دوتایی فحش دادن هم پلن جذابیه :) 

خیلی ممنونم از انرژی خوبت عزیزم

اگه رزیدنت زنان هستین که آه و واویلا، دیده‌مشون طفلکیا رو. مخصوصا سال پایینی‌ها.

ایشالا به سلامتی تموم میشه.

پاسخ:
آره :) متاسفانه رزیدنت ارشدم و هنوز آه و واویلا دارم :))
از مزایاش اینه که گاهی میتونم بیام غر بزنم. یه روزایی طلوع خورشید رو ببینم و گاهی میتونم تعطیل باشم و تا لنگ ظهر بخوابم اما بدبختی  و مسئولیتش هم بزرگتره.
ممنونم سلامت باشی :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی