- ۰۳/۰۵/۱۲
- ۲ نظر
ناراحتم، درمونده ام. کاشکی مثل بچگیمون همه چی با یه زار زدن حل میشد. میرفتیم پیش مامان یا مامان بزرگ و غر میزدیم گریه میکردیم بعد بغلمون میکردن که عیب نداره دختر قشنگم...
اما الان هیچی چرا خوب نمیشه. چرا دیگه کسی نیست که بشه بهش گفت و آروم شد؟ چرا هیچ اشکی تسکین نمیده. آخه از دست آدما باید کجا رفت خدایا؟
یکی از اتندای نامحترممون که توی رزومه کلی عارضهی مادری و جنینی داره، یکی از کارهای ناچیزش لو رفت! از اون روز دنیا رو برای ما جهنم کرده که شما لابد رفتید گفتید! آخه بگو پدرت خوب مادرت خوب ما اگه میخواستیم بگیم که خیلی چیزای بهتری بود برای گفتن!!
چیف رزیدنت محترممون هم محدودیت کشیکی که من برای آخر ماه و سفر احتمالی اربعین بهش داده بودم رو نه تنها اعمال نکرده که برای من شیفت هم چیده اون بازه! عوضش یکی دیگه از دوستان رو آف کرده. میگم چرا آخه؟ میگه دیر گفتی، میگه برنامه راه نداد، میگه نمیشه، میگه.... هرچیزی میگه در توجیه کارش. میدونی اول فکر کردم شاید خوب متوجه نیست واسه همین یکم توضیح دادم اما دیدم نه جریان اصلا این نیست بعد دیگه کوتاه اومدم ساکت شدم. گفتم عیب نداره خدا که میبینه....
خدایا واقعا بیا این بندههات رو گردن بگیر! چرا اینجورین؟ یعنی کجا باید برم دیگه آدمای اینجوری رو نبینم؟ چیکار باید بکنم که هرروز برای نرفتن آبرو و گرفتن کمترین حقم نیاز به بحث و دعوا نباشه.... به کی بگم خستهم دیگه زورم نمیرسه...
- ۰۳/۰۵/۱۲
بایدم یکی مثل تو غریب بیافته
توسل کن
درست میشه
کار تو رو جلو تر از بقیه دعا کننده ها راه میندازن
آخه خدا خودش خبر داره بیمارستانها چه خط مقدمی هستن