من آنِ تــــوام مرا به من باز مده

یکی از مریضامون دوشنبه مرد. سزارین اورژانسی نتونست نجاتش بده و زور مسمومیت بارداری خیلی بیشتر از این حرفا بود. کپسول گلایسون پاره شده بود و خونریزی اونقدر ادامه پیدا کرد که مریض وارد فاز DIC شد.... سه بار CPR شد. دیگه بغضم ترکید. حالم هنوز خوب نشده. ۴ روزه که جسم و روحم شرحه شرحه‌ست...

بدتر اینکه حتی لال شدم نمیتونستم حرف بزنم. نه محرمی بود نه مرحمی. نه آغوشی نه چشمهایی که حس کنی می‌فهمند. همکارا میگفتن پیش میاد. آره خب راست میگن. ولی خب من این یکی رو بیشتر دیده بودم، باهاش حرف بزنه بودم.... مامانش میگفت دوتا پسر کوچولو داره...راستی الان کجان؟ چیکار میکنن؟ چجوری بزرگ میشن؟ کی بغلشون میکنه وقتی غصه دارن؟

به خاطر قلب جراحی شدش معمولا چیزی از مسائل بیمارستان که ۷۰ درصد زندگی این روزای منه رو بهش نمیگم. این دفعه چون صورتم داره داد میزنه مجبورم به طور کلی در دو جمله بگم جریان چیه. مامانم میگه تو شغلت اینه باید عادت کنی! به چی؟ اینکه مسائل بیمارستان رو همونجا جا بذاری!! خب مثلا شوهر کنی اون بیچاره گناه داره !! میخندم.... مامان هنوز امید داری من برم؟ نه من تا تهش ور دل خودتم. با خودم میگم فک نمیکنی شاید من واسه همین چیزای مهم ریز شوهر نکردم؟ آدم اگه آدم باشه ...هیچی ولش کن.

خدا روشکر این پنجشنبه و جمعه آف بودم. الان کمی بهترم. خیلی سخته آدم نتونه راجع به چیزایی که توی زندگیش مهمه و حال خوب و بدش با کسی حرف بزنه. یعنی هیشکی نباشه. چطور ممکنه؟ اگه به منِ  چهار پنج سال پیش همچین چیزی میگفتی قطعا بهت میگفتم لابد تقصیر خودته. سخت میگیری! کم کاری میکنی!! اونچه که چرند بود بهم میبافتم و باور نمیکردم رفیق نه.

شاید واسه همینه اینجا شده غم نامه‌ی هزار منی. خب آدمیزاده دیگه لبریز میشه. چقدر مگه میتونی بریزی اون تو؟! 

همیشه که نمیتونه بگه گور بابای دنیا که به زندگی من بغل امن بدهکاره... گاهی زمان و مکان یخ میزنه. دیگه هیچی معنی نداره

 انصافا تف به ناخودآگاه روانی من که هر کی از راه میرسه رو توی خواب همدرد من میکنه! مکانیسم دفاعیه فک کنم. خوابها در بعد فیلترینگ ج.ا و البته غایت مسخرگی و بی‌ربطی قابل پخش در اینجا هم نیستن :/

+تازگیا داره از حامد عسگری هی بیشتر و بیشتر خوشم میاد. لعنتی اینا شعر نیستنااا آیه های عشقن. میتونی باهاشون کافر رو مسلمون کنی. اونجا که میگه بغل چطور اختراع شد ...

 

  • ۰۳/۰۷/۲۱
  • آفتابگردون

نظرات  (۴)

  • محمدرضا مهرزاد
  • خیلی سخته آدم نتونه راجع به چیزایی که توی زندگیش مهمه و حال خوب و بدش با کسی حرف بزنه. یعنی هیشکی نباشه. چطور ممکنه؟

    خیلی سخته واقعاً

    هعی روزگار.

    واقعا عجب موجودات عجیبی هستیم ما آدم‌ها.

    امیدوارم اون آغوش امن رو بیابیم.

    پاسخ:
    باید بگیم خدایا خودت اینجوری آفریدی لابد خوبه! بیا یه کاریش بکن :)
  • هادی مشایخی
  • بعضی غم ها رو به هیچ کسی نمیشه گفت.

     

    شما شاید بگی اگه شوهر داشتم باهاش درد دل می کردم. بغلش میکردم و تو بغلش گریه می کردم.ولی اینطوری نیست. آدمی زاد ته ته تهش تنهاست.

     

    یه جاهایی از دست همون کسی که یه روزی فکر میکردی قراره پناهت بشه دنبال پناهگاه می گردی.

     

    تنهایی انسان رو رها نمیکنه همیشه یه جز جدایی ناپذیر از زندگیه.

    نمی خوام ناامیدتون کنم یا از ازدواج منع کنم ولی ....دنیا خیلی بی رحمی.

    بنویسید . بهترین آغوش امن همینه.

    پاسخ:
    شوهر یا دوست نماد کسیه که میشه بیشتر باهاش از نگفته ها گفت. ولی در بهترین حالت هم هممون آدمیم و خیلی وقتا حوصله خودمونم نداریم. فک کنم انسان در تنهایی و غم و رنج آفریده شد... اما قرار نبود ادامه دادن اینقدر سخت باشه. شایدم ما داریم اشتباه میکنیم ولی حتی کسی نیست همینم بهمون بگه.
    از اینکه اینجا مینویسم عذاب وجدان دارم. از اینکه وقت آدما با خاطر حرفای صدمن یه غاز گرفته میشه و از اینکه این نوشته ها احساسات منفی ممکنه به کسی بده ناراحتم. واسه همینم نوشتن حتی برام سخته. شاید هر دفعه ده بار توی موقعیت های مختلف میخوام بنویسم و مقاومت میکنم اما بالاخره بعد از چند وقت میام و دوباره تسلیم میشم

    به این‌که وبلاگت غم‌نامه شده اصلا فکر هم نکن ، این‌جا برای توعه و آزادی هرچقدر دوست داری غم بریزی توش...

     

    کاش مجازی میشد کسی رو بغل کرد 

    که این‌طوری بابت فوت اون بنده خدا تنهایی اذیت نشی 💔

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم

    ممنونم که سعی میکنی حالم رو بهتر کنی. آغوش و حس خوبت بهم رسید...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی