- ۰۳/۰۸/۱۹
- ۰ نظر
خارجیها میگویند فارسی زبان مهربانیست. آنجا که میرسند به عباراتی که معادل ندارد. وقتی که یار را میبینی و هزار ستاره در چشمت طلوع میکند ناخودآگاه میگویی دورت بگردم، تصدقت شوم؛ دردت به جانم دلبر، دلم برایت تنگ شده...
کلمه به کلمهی فارسی شعر است. ما عاشق نمیشویم که فقط بگوییم دوستت دارم نه! ما برای عشقبازیهایمان قافیه به قافیه فدای معشوقیم. رواق منظر چشم من آشیانهی توست! کرمنما و فرود آ که خانه خانهی توست...
خارجی ها مثلا به جای مولانا و سعدی و حافظ وقتی دلشان میگیرد چه میخوانند. وقتی حسودیشان میشود یا وقتی شبها دلتنگی پایش را روی گلوی عاشقان میگذارد؟ شاعران معاصر هم حتی رسم عاشقی را خوب بجا آوردهاند. دنیا بدون عشق به چه می ارزد؟
ایرانی ها از ازل عشق را در معماری خانهها و در مزهی غذاهایشان و طرح و رنگهای لباسهایشان سرودند و بعد به کتابهایشان رسید. برای همین است که هرچیزی از این آب و خاک برای دیگران عجیب و اعجاز آور است...
من اما همیشه عاشق چشمها هستم. غزلی که به چشم ها نشسته باشد و جز دلدار نبیند و جز معشوق نخواند. عاشقانهای که اغیار در حسرتش بسوزند و بمیرند اما پس پرده را نبینند. من برای آنکه از خود به تو بگویم، جز چشمهایم چیزی ندارم...
- ۰۳/۰۸/۱۹