من آنِ تــــوام مرا به من باز مده

مریضای حوالی ۵۰ ساله که با تخمک اهدایی یا IVF باردار شدن و با عارضه بدحال شدن تموم نمیشن چرا؟ این سناریوی بچه به هر قیمتی، چرا توی نسل قبل تموم نمیشه.

داشتم به دکتر مرادی اتند بیهوشی میگفتم خوبه که اینجور چیزا دغدغه‌ی نسل من نیست. بعد دیدم زر زدم ما هم اندازه خودمون یه سری مسائل پیش پا افتاده رو گنده کردیم فقط نوعش فرق میکنه. واقعا اگه جامعه‌ای در کار نبود اگه نظر دیگران نبود ما چه شکلی بودیم؟چجوری زندگی میکردیم؟ وقتمون رو صرف چیا میکردیم؟ دکتر مرادی سنی ازش گذشته و فوق تخصص رشته‌ی خودشه. داشت خیلی منطقی دغدغه های احتمالی مریض رو توی icu واسم تحلیل می‌کرد که یهو کنترل همه چی از دستم در رفت. لعنت به من! دیر شده بود و من کاملا ناتوان در کنترل بغضم مونده بودم. فقط تونستم اشکامو نگه دارم. 

یه کارآموز کمک جراح چهارشنبه خارج از تایم اومده بود برای آموزش. میگفت به خاطر علاقه اومدم. خوشحال شدم براش بعد یهو انگار یه چیزی درونم خاموش شد... آخرین باری که با ذوق یه کاری رو به خاطر علاقه بیشتر از چارچوب انجام دادم رو یادم نمیومد. همه چی توی بازه زمانی که برام تعریف کردن جلو رفته. اگه هم کارای مورد علاقم رو انجام دادم راستش برای فرار از زندگی بوده نه لذت بردن ازشون. ناشکر نیستم. اما غمگینم. از اینکه هیچ وقت توی این سالها نتونستم توی قرار های مهم و مراسمات بهترین دوستام باشم غصه میخورم. از اینکه دیگه حوصله‌ی کتابای شعرمم ندارم ناراحتم. گاهی اونقد  بداخلاقم که خواهرم مدتها ازم دلخوره و من حتی نمیتونم فک‌کنم چجوری اوضاع رو درست کنم. اینکه مجبورم تا اطلاع ثانوی هیچ گونه آرزوی بزرگی نداشته باشم دیوونه کنندست. بدتر از همه اینه که همش باید قوی باشم. وقت ضعیف شدن و کم آورن ندارم. حتی وقت استراحت و غر زدن نیست! اینجا آدما به حد خودشون درگیر و آشفته هستن. بیشتر از همیشه این ماسک "من خوبم و قوی ‌ام" سنگینه...

وضعیت اعصابم یه جوریه که دیروز با هوش مصنوعی هم دعوام شد! یه سوال راجع به ایران پرسیدم، آشغال هرچی لایق کشور خودشه جواب داد!! طوری قهوه ایش کردم که همینطور پشت هم میگفت متاسفم!!! گه نخور خب ...

فعلا چاره ای نیست باید ادامه داد. سگ درونم فقط خودمو اذیت میکنه. مگه نباید آدما رو دور میکرد؟ :/

  • ۰۳/۱۱/۲۸
  • آفتابگردون

نظرات  (۱)

ای داد 

شما پزشکها خیلی حق به گردن جامعه دارین 

پول نمی تونه جبرانش کنه

همین یه قلم مجبور به قوی بودن خودش یه کوه طلبکاریه که شما از جامعه دارین 

 

یادت میاد یه دوره ای هم همش درگیر بچه ناخواسته بودن مادربزرگامون

آخرش و اولش درگیری یه اصله 

نوعش فرق داره

پاسخ:
هی مینویسم هی پاک میکنم. جای جزئیات اینجا نیست... 

درگیری اصله... ازش گریزی نیست
هرکی توی دنیای خودش درگیر جنگیه که روحمون خبر نداره.
 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی