- ۰۳/۱۱/۲۹
- ۰ نظر
دستات روی کیبورد تند و حرفهای میلغزن و انگشتات به سرعت دکمهها رو لمس میکنن. این بی انصافیه چرا باید حتی دستات اینقدر دلبر باشه؟ انگار متوجه نگاهم میشی که میگی قربون اون چشمای عسلت و لبخند میزنی.
صدات رو میشنوم اما دیگه نمیفهمم چی میگی نگاهم اول قربون خال لبت میره بعد ریز به ریز صورتت رو طواف میکنه. ابریشم موهات روی پیشونیت بیقرارن. به چشمات که میرسم قفل میشم. گم میشم. غرق میشم. بین اون همه ستاره مست میشم...یه تای ابروهات رو میندازی بالا و ساکت میشی. خجالت میکشم و نگاهمو میدزدم. دوباره لبخند میزنی این دفعه سرخ شدی. اوه اوه دیگه نمیتونم ...سرمو میندازم پایین.
صدام میکنی با اون صدای بم مردونه که خدا برای کشتن من آفریده.... بغض میکنم.
موهامو از صورتم میزنی کنار. میگی ماه من کیه؟ میگم دلم گرفته
میگی فقط یکم دیگه مونده هاااا
میگم از کجا معلوم؟! و فکر میکنم به سینه ستبرت که دلم میخوام بهش تکیه کنم و زار بزنم این همه درد رو...
کلافه شدی اینو از نچ نچ کردنت میفهمم. حتما اخماتم رفته تو هم... میگی خسوف شد!
میگم دیگه نمیخوام برات از بیمارستان و سختیاش بگم. فدای سرمون اگه زندگی سخته اگه اذیت میکنن اگه هیچی روال نیست. من قوی ام میدونی که؟! فقط یکم برف اومده بود و یکم هوا سرد بود، توام خیلی نبودی....
میگی ما روزهای سخت ترش رو گذروندیم.
دستاتو سمت من میگیری. قلبم مثل ماهی بیتاب میشه که بپره توی این تُنگ آغوشت.
عین دختر بچه ها غر میزنم که یادته گفتی هوا داره گرم میشه ولی دیدی هنوزم سرده.
میگی من از این حرفای شاعرانه بلدنیستم. ولی میخوام تا ابد خودم گرمت کنم.
تو میگی و گریه من بیشتر میشه
میگم خسته شدم...
هیچی نمیگی... میخوام نگات کنم اما یهو نیستی....
عطر تنت هنوز اینجاست
ولی هوا از همیشه سردتره....
- ۰۳/۱۱/۲۹