من آنِ تــــوام مرا به من باز مده

همه اونهایی که من رو می‌شناسن میدونن که توی مسائل شخصی آدم حسودی‌ام و همه اونهایی که تو رو می‌شناسن.... لعنت به همه اونهایی که تو رو می‌شناسن.

روزی چند نفر تو رو میبینن و صدات رو میشنون؟ کاش من جای همه‌ی چشم‌ها بودم. کاش به جای همه تماشات میکردم. کاشکی فقط من صدای تو رو می‌شنیدم...

هنوز هوا سرده آره همون سرمای وحشتناک که گفته بودی... ما ازش جون سالم به در میبریم؟

هی مینویسم و هی پاک میکنم. دلم بغل میخواد و این درد درمون نداره...

دو روز پیش یکی رو دیدم که لباسش شبیه تو بود. تا حالا از دیدن یه لباس بغض نکرده بودم.

میگفتی چشمات حیفه شب زود بخوابی. من از تموم آدم‌های اطرافم کمتر میخوابم از همه همکارا. من به جای خوابیدن زندگی کردن یا مردن همیشه به این فک میکنم که چطور میشد اگه با تو می‌گذشت.

چند وقته ح بیشتر از قبل نگاه هاش بوی دوست داشتن میده. لابلای خنده هاش دنبال چشمای من میگرده. به جزئیات زندگیم و افکارم و علاقه‌هام دقت میکنه. همش یه طوری برنامه میریزه که بیخود و بی‌جهت تصادفی دیدارهامون زیاد شده. و همه اینها به من یه فشار نامرئی میاره که دردم میاد. میدونی میخوام ازش فرار کنم مثل میگرنم وقتی عود میکنه و موهامو از شر هرچی گیره و کلیپس آزاد میکنم و میگم آخیش... بعد تو ریشه موهامو آروم ماساژ میدی و خوابم میبره...

دیگه توی خوابم مهربون نیستی... نیومده غیبت میزنه. من پریشون میشم دنبالت میگردم. گریه میکنم و فکر می‌کنم میتونم پیدات کنم. درحالیکه نفسم در نمیاد از خواب میپرم و تو هنوزم نیستی... 

بیا فرار کنیم. من رو از خودم بدزد و دووور شو! یه جایی که مرگ هم دستش به خوشبختیمون نرسه... 

  • ۰۳/۱۲/۱۰
  • آفتابگردون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی