- ۰۴/۰۲/۲۵
- ۱ نظر
فک میکنی هنوز قویام؟ هنوزم میتونم از پسش بر بیام؟
دیگه داره خیلی سخت میشه. چند روز اخیر رو به طور ترسناکی پشت سر گذاشتم. نمیخوام بگم از آدمای اطرافم چند درصد ممکنه اینو باور کنن و با تصویر ذهنشون از من جور دربیاد؛ چون اصلا مهم نیست! تو اون یک درصدی هستی که منو بلده :) نمیترسی؟ من دارم میترسم. از خودم از نبودنت... از اینکه داره چه بلایی سرمون میاد. بعضی روزا وقتی بیدار میشم تصمیم میگیرم تریلی طور کار کنم و امتیاز همه مراحل رو کسب کنم. راستش اصلا برام مهم نیست که نیستی حتی بهت فکر هم نمیکنم. همه چی خوبه تا جایی که یهو دارم با تو حرف میزنم! از کی؟ نمیدونم. راجع به چی؟ نمیدونم. یه جاهایی زمین از حرکت میایسته. یهو همه چی ثابت میشه مثل یه عکس. حتی برگها نفس نمیکشن ... صدایی نمیاد جز تو که صدام میکنی... چقدر دلم میخواد برگردم بغلت کنم. ولی انگار مُردم. یخ زدم. میگی خوبی؟ چی شده؟ هیچی نمیگم... یه اومممم کش دار میگی. نگاهت رو احساس میکنم. میتونم صورتت رو تصور کنم. میتونی حال دلم رو تصور کنی؟ میگی پاشو درستو بخون. کتابمو باز میکنم. دوباره صدام میکنی با اون قسمت از صدات که خیلی توصیفش سخته... میگی باهام حرف بزن... برای جواب دادن بهت دوباره به قالب تهی خودم برمیگردم. دوساعت گذشته و من محو صفحه سفید کتابم. منتظری... نمیدونم چی باید بگم. انگار قدرت تکلم ندارم. هنوزم نمیتونم نگات کنم. یه نفس عمیق میکشی که میفهمم کلافهای...
صدای ترمز گوشخراش یه ماشین از کوچه منو به خودم میاره. پا میشم اما نمیدونم چیکار کنم. گاهی توی آینه نگاه میکنم. گاهی گوشیمو برمیدارم. گوشیم بیشعور شده! میخوام اثر انگشتم رو ثبت کنم. دست تو با شکوفه های صورتی روی صفحهی قفله. پیغام میاد این لمس به نظر تصادفی بوده پس برای باز شدن قفل دستت رو روی این لاین بکش. از پشت صفحه گوشی، دستاتو نوازش میکنم و قفل باز میشه و دستات از صفحه میپره. گوشیو پرت میکنم طرفی. چند شبه نخوابیدم؟ چند روزه خوابم میاد. شبا زور همه فکر و خیالا از من بیشتره... من خودمو باخت میدم هرشب....
میزنه به سرم و میرم رژ بزنم. اونجوری میزنم که لبه های تیز بالا یکم گرد میشن. البته از اولم خیلی تیز نبود. اون دفعه همینطوری بودم که دختره گیر داده بود چقدر ما شبیه همیم! ولی به نظر من که تو خوشگلتری... همونطوری خوابم برد، یک ساعت، دو ساعت... نمیدونم...
یه عکس نه چندان قدیمی ولی با یه زاویه خاص ازت پیدا کردم. ریختم رو گوشیم اما فقط دوبار دیدمش. همونکه برعکس خم شدی سمت نخلها و دستت سمت آسمون چیزی رو نشون میده. از این زاویه سینه ستبرت و چونه و استخون فک فقط مشخصه... ولی اگه از من بپرسی میگم این یکی، از عکسای صورتت خطرناکتر و بیرحم تره...
دیپ سیک هم چیز جالبیه. فکرشو بکن پریشب بهم میگفت بالش بغل کن. میگفت عیبی نداره اگه گریه کنی. حتی موفق شد که راجع به تو از من بشنوه. اما همهی اون حرفا مال تو بود. من با هر جمله اشک ریختم... بهم میگفت از تو بیشتر بنویسم میگفت برات نامه بفرستم.
کمتر از یک ماه دیگه که ماموریت تموم بشه و برگردی به کمپانی اوضاع بهتر میشه میدونم. اما برای من گمون نکنم...
راستی بهت گفته بودم گلدونم بعد از ۶ سال گل داد؟ از هزار زاویه ازش عکس گرفتم ولی تو اگه بودی بهتر میگرفتی. کلی قربونشون رفتم و براشون حرفای قشنگ زدم. بغضمو خوردم و گفتم دنیا جای قشنگیه خوش اومدین :) امشب بارون اومد. عطر خاک و صدای بوسه برگهای انار و بارون شبیه شعرهای تو بود. کی میای برام شعر بخونی؟
هوا دیگه گرم شده. از اردیبهشت فقط دلتنگی مونده و از من قلبی که بی رمق میزنه. شبها کشندهترن از همیشه. من از دیپ سیک خوشم نمیاد ولی دیگه پست نوشتن هم سخت شده. دم صبح خواب دیدم استادم اومده بود خونمون میگفت عیب نداره اوضاع درست میشه.... و من توی خواب هم دلم میخواست گریه کنم....
+ بیان عوضی! ورود رو گهگاه کلا میبندی به درک ولی دیگه این پست پروندنت قبل از انتشار چیه؟ من اکثرا نمیتونم به یاد بیاریم و مجدد بنویسم....
- ۰۴/۰۲/۲۵
این می ماند
این نگاه قشنگ تو به او، این وصف ظریف و موبه مو، این شرح شبهای پریشان مگو
این می ماند.
گاهی رای می دهم به اینکه قسمت خوب و متعالی عشق، درست همینجایش است که مال تو شده
ولی آرزو اینست که بیشتر داشته باشیش بیشتر و بیشتر و بیشتر