- ۰۴/۰۳/۱۳
- ۵ نظر
kiss me hard before you go
...summer time sadness
این آهنگ کافی نیست؛
"مهر و ماه" محمد اصفهانی رو پخش میکنم. دوتا چایی هلدار لب سوز و لب دوز! داریم. تو قهوه دوست نداری. از تصور وقتهایی که مجبور بودی بخوری چه شکلی میشدی، لبخند میزنم. بعد لبم رو گاز میگیرم که اشکامو کنترل کنم.
"یک نفس ای پیک سحری، برسرکویش کن گذری
او که ز هجرش به فغانم، به فغانم ..."
گلهای مریم و رز صورتی مثل شاهدخت به شونهی گلدون بلوری تکیه دادن. مرتبشون که نه، نوازششون میکنم. امروز آسمون آبیتره. با اینکه پردهها توری هستن، راضی نمیشم جمعشون میکنم. شاخه های انار دست تکون میدن. آفتاب جای تو لم میده.
"من غرق گناهم، تو عذر گناهی...
روز و شبم را تو چو مهری و چو ماهی"
صبحا خوابم میاد. نمیذاری شبا بخوابم که! از وبلاگ تا صفحه هوش مصنوعی تویی. اونم از تو خوشش اومده! از تحلیل های من بیشتر. نه بابا هرچی که تا حالا انجام دادیم رو راهکار میده.گاهی دیوونه میشه درباره تو باهام مشاعره میکنه. باید نتیجه کارو ببینی محشره :) هی... آها پس اونکه دیروز شونصد تا پیام کله سحر داده بود که فقط ۹ روز مامویتم مونده کی بود؟ دیوونهای؟ معلومه که خوشحالم! فقط... نه خوبم، تو رو ندارم. شیرینی تو یخچاله پاشو بردار با چاییت بخور. نخیرم! عه میگم شیرین نیست! شکر نریختم. نمیخوام!
رومو اونوری میکنم و دوباره میگم نمیخوام اینا رو بگی... شیرینی چاییت نمیخوام باشم. بغض میکنم لعنتی بازم بغض: من باهات قهرم. میدونی چقدر دلم برات تنگ میشه؟ واسه چی تو خواب دیشب بغلم نکردی؟ خب بعد از نمازت بغل میکردی. بودن که بودن، اصلا اونا باید چشاشونو درویش میکردن به ما چه؟! نمیخوام. نخیرم نیستم. جیگر شما رو پیشی خورده تموم شده! اوهوم. خدا نکنه... چه فایده که قشنگه؟ اونطوری نکن... زندگی بدون تو هم جریان داره ولی روح نه. وقتی به تو فکر میکنم دردا رو حس نمیکنم، واسه همین هرروز بیشتر و بیشتر ... نگو اونجوری دلم ریش میشه الهی بمیرم... خدا نکنه ... آخرش درست میشه، مجبوره که بشه! بیا بغلم جون دلم...
"چون باده به جوشم، در جوش و خروشم
من سر زلفت به دو عالم نفروشم"
برای مامان و داداش نگار تشخیص سرطان گذاشتن ماه پیش و برای خودش هفتهی پیش... برای زهرا این هفته! زهرا یه پسر کوچولو داره.... اوهوم جریان نشت اشعه بیمارستانه. نه بابا من هیچیم نمیشه. چشششم میرم! نمیخواد بابا... چشم دیگه! این چند وقته واسه همین به خیلی چیزا فک کردم... مخصوصا دلم برای این نگاهت تنگ میشد. همینقدر نزدیک همینقدر آروم و نافذ... وقتی بغض میکنی تموم کهکشان سقوط میکنه...
"همه شب بر ماه و پروین نگرم
مگر آید رخسارت در نظرم
چه بگویم، چه بگویم، به که گویم این راز
غمم این بس، که مرا کس، نبود دمساز"
پ.ن: آشفته حالی متن رو ببخشید؛ حرفهای یار به طور کامل حذف شد. هرچند معتقدم جانِ کلام تا حدی مشخصه...
- ۰۴/۰۳/۱۳
ما هیچ
ما موجی در دل استکان چای شما
ما هیچ
ما نگاه
درود بر این عشق که این همه شیرینی و مستی را آفرید
راستی درمان درد فراق با سلولهای بنیادی اومده ها
خودم مسئول پروژه ش بودم